:.با قدرت به پیش.:
ديار من خور
دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 16:25 ::  نويسنده : رضاغلامرضايي

 

مدل مانتو پاییزی, مانتو پاییزی 2013

یرای دیدن مدل ها به ادامه مطلب برید....



ادامه مطلب ...
دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 16:6 ::  نويسنده : رضاغلامرضايي

 

اولین بانک در ایران,تاریخچه تاسیس بانک در ایران,اولین بانک در عصر هخامنشی

اولین بانک در عصر هخامنشی
پیداست كه با فرمانروایی كورش اقتصاد ایران وارد مرحله ی نوین و جهانی خود شد، كه تا فروپاشی حكومت ساسانیان، روند عمومی آن كم و بیش دست نخورده ماند. گشودن لیدی، كشور ثروتمندی كه مردمش به مبتكران ضرب سكه شهرت دارند و گشودن بابل، یكی از معدود باراندازها و بازارهای كهن بین المللی، ایران را، از سند تا مدیترانه، به بزرگترین مركز اقتصادی جهان باستان تبدیل كرده بود.


یک لوح باستانی بابلی که یک سال پس از فتح بابل توسط کوروش‌، در همدان مورد بازدید و بازیابی قرار گرفت نشان می‌دهد که 537 سال قبل از میلاد مسیح(ع) شخصی به نام «تادانو» که گویا از مسئولان مالی شهر هگمتانه (پایتخت همدان در دوره مادها) بوده است مبلغ یک پوند و نیم نقره به ارزش سکه‌های نیم سیکلی به شخصی به نام «ایتی مردوک بالاتو» پسر شخصی به نام «بنواهه» وام داده است که او موظف بوده است چند ماه بعد- به نرخی که آن زمان در بابل رواج داشت- به همراه 39 قنطار شاخه‌های خشک خرما و یک سیکل سیم دوازده (قا) خرما- این وام و بهره محاسبه شده‌اش را پس بدهد.


البته شواهد و اسناد و مدارک دیگری که شبیه همین لوح‌های گلی است نیز حکایت از اوضاع مرتب اقتصادی و مالی و نوعی نظم بانکی در این شهر دارد.
سندی که نشانگر اهدای یک وام بانکی به شخصی است در شهر «آگاماتو» یا همان اکباتان نوشته شده و بنابر شواهد تاریخی، «آیتی مردوک بالاتو» خود رئیس بزرگترین بانک بابل بوده که شرکت مالی و اقتصادی هم به نام شرکت «اگیبی و پسران» را داشته است. این اسناد مربوط به زمان کوروش کبیر و کمبوجیه است.

 

بانک‌های پیش از میلاد مسیح(ع)
با استناد به این شواهد می‌توان یادآور شد، بانکداری قرن‌ها پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) در بسیاری از نقاط جهان رونق داشته است، گرچه بسیاری بر این عقیده‌اند که آغازگر حرفه بانکداری در جهان، صرافان بوده‌اند که با تعیین عیار فلزات قیمتی، موجب سهولت مبادله آنها با کالاها شده یا با جلب اعتماد مردم و صدور اسناد تعهد توانستند امانت‌دار اموال تجاری مردم شوند.

 

تداوم این نوع تجارت مردمی به یاری و حمایت همان صرافان امکانپذیر شد، اما مبادله کالا و رواج دادوستد نیاز به ابزارهایی برای پرداختن داشت که در تعیین ارزش و امکان سنجش انواع کالاها و خدمات، مورد قبول همه باشد و مردم مطمئن باشند که در صورت وقوع خطرات ناشی از جابه‌جایی فلزات قیمتی، سرمایه آنها امن باشد و کم‌کم روش‌هایی متداول شد که براساس آن، سهولت در عملیات صرافی‌ها ایجاد کرد و نیز زمینه کسب وام و حمایت‌های اعتباری را توسط صنف صرافان ایجاد کرد و این موضوع در واقع سرآغاز بانکداری و ایجاد موسسات بانکداری در جهان است.

 

البته برخی منابع تاریخی نوشته‌اند، مردم یونان باستان، روم، بابل و چین نیز اموال خود را در معابد و اماکن مقدس خودشان به  افرادی که مورد اطمینان و اعتماد آنها بود، می‌سپردند و گاه حفظ و نگهداری از اموال آنها به عهده روحانیون معابد بود و به همین دلیل، عده‌ای در جوامع باستانی آن روزگار به این صرافت افتادند، جایگاهی امن و مورد اعتماد برای حفظ و نگهداری اموال آنها فراهم کنند؛ جایی که بتوان در قبال سپرده‌ها به آنان سود نیز بپردازند.

 

این عده در واقع می‌خواستند با معابد رقابت کنند و به این دلیل است که نوشته‌اند قدمت بانکداری در چین به شش قرن پیش از میلاد برمی‌گردد و بعدها با اختراع کاغذ در 105 سال پس از میلاد مسیح، وارد مرحله جدیدی از بانکداری شد.

 

در ایران نیز پیش از آغاز سلسله هخامنشی، بانکداری به طرز ابتدایی مرسوم شد، البته در انحصار شاهزادگان و معابد بود، اما همزمان با اوج سلسله هخامنشیان، اقتصاد ایران وارد مرحله جدیدی شدکه عواملی نظیر فتح «لیدی»- کشوری ثروتمند که مردمانش در آن روزگار به ضرب سکه شهرت داشتند- و نیز فتح بابل به‌عنوان یکی از بازارهای بین‌المللی آن روزگار که در «قوانین حمورابی» مقرراتی ویژه برای پرداخت وام و قبول سپرده‌های تجاری داشت، در آن بی‌تاثیر نبود. در این روزگار، بازرگانی ایران رونق و پول مسکوک رواج یافت و ایران را- از سند تا مدیترانه- به بزرگترین مرکز اقتصادی جهان باستان تبدیل کرد.

 

اولین بانک در ایران,تاریخچه تاسیس بانک در ایران,اولین بانک در عصر هخامنشی

 

نخستین بانک‌های ایران باستان
 در روزگار هخامنشیان، بانک‌هایی خصوصی نظیر بانک‌های «اگیپی و پسران» و «مورشو و پسران» برای نخستین‌بار هویت رسمی یافتند. بنیانگذار بانک اگیپی، شخصی به نام «یعقوب» بوده و دامنه فعالیت این بانک بسیار وسیع بود و به عملیات بانکی امروزی شباهت داشت.

بانک‌های خصوصی دوره هخامنشیان به عملیات رهنی و کارگشایی مشغول بودند، قبول سپرده کرده و وام می‌دادند. مشتریان آن بانک‌ها حساب جاری داشته و از «چک» نیز استفاده می‌کرده‌اند و بانک‌های هخامنشی سرمایه‌های خود را در توسعه مستغلات، مزارع، بردگان، رمه و گله‌داری، آبیاری، ماهیگیری و ساخت کشتی‌های تجاری به کار می‌انداختند و بانک «اگیپی» علاوه بر این، برای دولت مرکزی هخامنشیان مالیات و خراج سالانه جمع‌آوری می‌کرد.


قدیمی‌ترین بانك (= بنگاه مالی) شناخته شده  در زمان كورش بزرگ، به بانك «اِگیبی و پسران» مشهور بود. درباره‌ی این سازمان مالی نیز آگاهی‌های ما، به سبب نبود ِخط از درون خاك ایران نیست. با بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشی و جهان گشایی كورش و برقراری آرامش و امنیت در آبادی‌ها و راه‌ها و همچنین آغاز رونق نقش سكه، شبه بانكداری نیز، كه از هزاره ی دوم پیش از میلاد در بین‌النهرین تا حدودی شناخته شده بود، وارد مرحله‌ی نوینی شد.

 

معمولا كارهای مالی را معبدها به عهده داشتند، اما از اواخر سدی هفت پیش از میلاد كه با فروپاشی یا ضعف حكومت‌های بین‌النهرین، معبدها توانایی پرداختن به امور مالی را از دست دادند، این شبه بانك‌ها شكل جدی‌تری پیدا كردند. این بانك‌ها نخست فقط وام می‌دادند و برای وام ، گرویی قابل توجهی، مانند زمین كشاورزی یا برده برای بهره برداری و بهره كشی، در اختیار بانك قرار می‌گرفت.

دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : رضاغلامرضايي

 

وصیت نامه ادوارد ادیش, سخنان بزرگان

قسمتی از وصیت نامه ادوارد ادیش، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی در سن 76 سالگی ...
من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترین سود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشتم که شک ندارم سهم موثری در موفقیتهای من داشت .

 

یادم هست وقتی بیست ساله بودم خیال می کردم اگر روزی به یک چهلم سرمایه فعلیم برسم خوشبخترین و موفقترین مرد دنیا خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه ای چهل برابر بیشتر از آنچه فکر می کردم باز از این حس زندگی بخش در وجودم خبری نیست . من در سن 22 سالگی برای اولین بار عاشق شدم .

 

راستش آنوقتها من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه حقوقی هم نداشتم . بعضی وقتها با تمام وجود هوس می کردم برای دختر موردعلاقه ام هدیه ای ارزشمند بگیرم تا عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسی بود به من می گفت که راه ابراز عشق خرید کردن نیست که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته ترین عاشق ها ، فروشگاهها می شد!!

 

کسی چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه ای ارزشمند بگیرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد . روز رفتنش قسم خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم هرگز به دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم : هیس ، از امروز دگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین امروز هم ساکت مانده است ...


و زندگی جدید من آغاز شد …
من با تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم ، باید به خودم و تمام آدمها ثابت می کردم کسی هستم . شاید برای اثبات کسی بودن راههای دیگری هم بود که نمی دانم چرا آنوقتها به ذهن من نرسید ... دیگر حساب روزها و شبها از دستم رفته بود .

 

روزها می گذشت ، جوانیم دور میشد و به جایش ثروت قدم به قدم به من نزدیکتر می شد ، راستش من تنها در پی ثروت نبودم ، دلم می خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و اینگونه شد ، آنچنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که تمام آدمهای دوروبرم را وادار به احترام می کرد و من چه خوش خیال بودم ، خیال می کردم آنها دارند به من احترام می گذارند اما دریغ که احترام آنها به چیز دیگری بود .

 

آن روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی کردم در گوشه ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم ! به هر جا می رسیدم باز راضی نمی شدم بیشتر می خواستم ، به هر پله که می رسیدم پله بالاتری هم بود و من بالاترش را میخواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود کمی در این بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد پله بعدی ، من فقظ شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز برسم این را خودم هم نمی دانستم !

 

اوایل خیلی هم تنها نبودم ، آدمهای زیادی بودند که دلشان می خواست به من نزدیکتر باشند ، خیلی هاشان برای آنچه که داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که این یکی دو نفر را از انبوه آدمهایی که احاطه ام کرده بودند پیدایشان کنم ، من هرگز پیدایشان نکردم و آنها هم برای همیشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهایی با تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد .

 

من روز به روز میان انبوه آدمها تنها و تنها تر میشدم و خنده دار و شاید گریه دارش اینجاست هیچ کس از تنهایی من خبر نداشت و شاید خیلیها هم زیر لب زمزمه می کردند : خدای من ، این دگر چه مرد خوشبختیست ! و کاش اینطور بود ...

 

و باز روزها گذشت ، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می رفت و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود ؟ ایام جوانی خیال می کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید تمام آرزوها را براورده می کند و من با هزاران جان کردن آوردمش اما نمی دانم چرا آرزوها ی مرا براورده نکرد ...


کاش در تمام این سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری پابرهنه روی شنهای ساحل راه می رفتم تا غلفلک نرم آن شنهای خیس روحم را دعوت به آرامش می کرد .
کاش وقتهایی که برف می آمد من هم گوله ای از برف می ساختم و یواشکی کسی را نشانه می گرفتم و بعد از ترس پیدا کردنم تمام راه را بر روی برفها می دویدم .


کاش بعضی وقتها بی چتر زیر باران راه می رفتم ، سوت می زدم ، شعر می خواندم ، کاش با احساساتم راحتر از اینها بودم ، وقتهایی که بغضم می گرفت یک دل سیر گریه می کردم و وقت شادیم قهقهه خنده هایم دنیا را می گرفت ...


کاش من هم می توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهایم عشق را می گفتم ...
کاش چند روزی از عمرم را هم برای دل آدمها زندگی می کردم ، بیشتر گوش می کردم ، بهتر نگاهشان می کردم ...


شاید باورتان نشود ، من هنوز هم نمی دانم چگونه می شود ابراز عشق کرد ، حتی نمی دانم عشق چیست ، چه حسی است تنها می دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم بود من بهتر از اینها زندگی می کردم ، بهتر از اینها می مردم . من تنها می دانم عشق حس عجیبی*ست که آدمها را بزرگتر می کند .

 

درست است که می گویند با عشق قلب سریعتر می زند ، رنگ آدم بی هوا می پرد ، حس از دست و پای آدم می رود اما همانها می گویند عشق اعجاز زندگیست ، کاش من هم از این معجزه چیزی می فهمیدم ...

 

کاش همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به جایش آرام حتی شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند دوستم دارد ، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد ، بیاید و به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است ، بگوید بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگوید وقتی تو نباشی چیزی از این زندگی ، چیزی از این دنیا ، از این روزها کم می شود .


راستی من کجای دنیا بودم ؟
آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟
اگر هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است!

درباره وبلاگ


وبلاگي در خورو بيابانك استان اصفهان
آخرین مطالب

نويسندگان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 267
بازدید کل : 201360
تعداد مطالب : 210
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


جاوا اسكریپت

داستان روزانه
اين سايت را حمايت مي کنم


دانلود آهنگ جدید - دانلود آهنگ جدید

فال انبیاء


استخاره آنلاین با قرآن کریم

افزايش بازديد رايگان - برترين سايت افزايش بـازديد در ايران ساعت مچی